به گزارش خبرنگار مهر، نشر احسان کتاب «وحی قدسی: در نقد سخن دکتر عبدالکریم سروش» اثر مصطفی حسینی طباطبایی را با شمارگان هزار نسخه، ۱۰۴ صفحه و بهای ۱۵ هزار تومان منتشر کرده است.
کتاب ۱۰ فصل با این عناوین دارد: «وحی و شعر»، «وحی و مکاشفه عرفانی»، «وحی و نقش پیامبر (ع) در آن»، «وحی در قالب کلمات»، «خطا در برداشت از سنت»، «وحی نبوی و تجربه اتحادی»، «وحی چیست؟»، «وحی قدسی نه وحی نفسی»، «در نقد تئوری رویای رسولانه» و «نقد نظریه پلورالیسم دینی».
ماجرای کتاب از مصاحبه عبدالکریم سروش با میشل هوبینگ خبرنگار رادیو هلند در موضوع «تحلیل وحی اسلامی» آغاز میشود. سروش برای تفسیر و تبیین مقوله وحی و نحوه مواجهه با آن روشی عجیب را پیشنهاد میکند، اینکه با تجربه نبوی از وحی مانند یک رویا رفتار کنیم. او وحی نبوی را همچون تجربه شاعران و عارفان برمیشمرد.
وی از پیامبر اسلام (ص) به عنوان «آفریننده وحی» و از قرآن با تعبیر «آینه ذهن پیامبر (ص)» یاد میکند و معتقد است عارفان نیز تجربهای از جنس تجربه پیامبران دارند. حسینی طباطبایی ابتدا تک تک پاسخهای سروش به خبرنگار هلندی را نقد میکند و بعدها نیز نقدهای متعددی بر نظریات و سخنان متعدد سروش داشته و در نهایت همه این نقدهای پراکنده را در یک کتاب گردآورده است.
اما مهمترین بخش این کتاب نقد تئوری رویای رسولانه سروش است. این فصل خود به چند بخش مهم با این عناوین تقسیم میشود: «آقای سروش در برابر سوالات»، «گواهان این تئوری آن را تصدیق نمیکنند»، «نزاع اسمی»، «اتحاد خالق و مخلوق»، «تهدید حق یا حدیث نفس؟»، «زبان حال را چه کسی انکار نموده؟»، «انکار معجزات»، «مجاز یا رویا؟» و...
حسینی طباطبایی نوشته است: «آقای دکتر سروش در آغاز مقاله خویش در خلال چند «بند» ادّعای خود را توضیح داده و از جمله نوشته است: قرآن کتابی وحیانی است. وحی همان رؤیا است. زبان رؤیا بشری است. فهم زبان رؤیا، محتاج خوابگزاری (تعبیر) است.» در ادامه نویسنده اندیشه سروش را با چند پرسش مواجه میکند: «آقای دکتر در آستانه بحث خود باید به چند پرسش اساسی پاسخ دهند زیرا از سخنان فوق برمیآید که به نظر ایشان در این چهارده قرن که از ظهور اسلام میگذرد هیچ دانشمندی پیدا نشده تا تعبیر آیات قرآن را به درستی بیان نماید (و تفسیرهای علماء همگی کارهای انحرافی بودهاند!) چرا که «ضوابط معیّن و شناخته شدهای» برای تعبیر رؤیا در میان نبوده است تا به کمک آن، مقاصد قرآنی را بفهمند. بنابراین از جناب دکتر باید پرسید:
نخست: به نظر شما، با نبودن هیچ ضابطهای برای تعبیر رؤیا، چرا قرآن، رؤیاگونه سخن گفته است؟
دوم: چرا برعکس نظر شما، قرآن ادّعا دارد که «کتابی مُبین» است با آنکه تعبیر رؤیا امر روشنی نیست؟
سوم: چرا اگر قرآن رؤیاگونه سخن گفته است پیامبر اسلام (ص) قواعد تعبیر رؤیا را برای اُمّتش بیان نفرمود تا آنان مقاصد قرآن را دریابند؟
چهارم: تا هنگامیکه قرآن به شکل تعبیر رؤیا برای اُمّت اسلامی بیان نشده است، تکلیف مسلمانان چیست؟
پنجم: چرا سنّت پیامبرص که مُبیِّن فروع احکام قرآن است، آیات احکام مانند نماز و زکات و روزه و حج و جُز اینها را برخلاف روش خوابگزاری تفسیر کرده است؟
ششم: چرا قرآن بدون اینکه به ضوابط خوابگزاری اشارهای کند از مخالفان خود انتقاد کرده که در کلام قرآنی تدبّر نمیکنند، مگر نه آنکه تدبّر در کلام قرآنی بدون آگاهی از ضابطه خوابگزاری، کاری بیثمر است؟»
مصطفی حسینی طباطبایی در ادامه به رد گواهانی پرداخته که سروش برای اثبات نظریه خود آورده است و جالب اینجاست که حسینی طباطبایی کلام مولوی را که سروش مدام به عنوان گواه خود آورده است، در رد تئوری رویاهای رسولانه به کار میگیرد و اتفاقاً به نظر او انگار که مولوی برخی ابیات را دقیقاً در رد این تئوری سروده است.
حسینی طباطبایی مینویسد: «آقای دکتر سروش پس از طرح ادّعای خود نوشته است: «در اینجا برای آرامش خاطر مؤمنان و اقناع ضمیر محقّقان، سه قول از سه تن اکابر علماءِ اسلام را میآورم تا گمان نرود که رؤیای رسولانه بدعتی ضالّه و مُضلّه است.» متأسّفانه آقای دکتر در گواه آوردن دقّت کافی به کار نبرده است چرا که از قول نخستین گواه یعنی ابوحامد غزالی در کتاب «کیمیای سعادت» مینویسد: «سحر و کرامات و معجزه، همه از خواصّ قدرت دل آدمی است اگرچه میان ایشان فرق بسیار است» امّا آقای دکتر دنباله سخن غزالی را قطع کرده که نوشته است: «نبوّت و ولایت یکی از درجات شرف دل آدمی است و حاصل آن سه خاصیّت است: یکی آنکه آنچه عموم خلق را در خواب کشف شود، وی را در بیداری کشف افتد.» چنانکه ملاحظه میشود سخن غزالی از رؤیای رسولانه حکایت نمیکند بلکه در بیان اوّلین خاصیّت نبوّت، تصریح دارد که کشف انبیاء در بیداری رخ میدهد نه در خواب!»
به باور حسینی طباطبایی سروش در گواه دوم خود آشکارا سخن ملاصدرا را تحریف کرده است. او نوشته است: «گواه دوّمِ آقای دکتر سروش سخن صدرالدّین شیرازی و سپس گفته شاگردش، فیض کاشانی است که در (مقدمه چهارم از) تفسیر صافی چنین میگوید: عُقولُ جُمهورِ النّاسِ فِی الْحَقِیقَۀ أمْثِلَۀٌ لِعُقُولِ الأنبیاء وَ الأولیاء فَلَیْسَ لِلأنبِیاءِ وَ الأولیاءِ أنْ یَتَکَلَّمُوا مَعَهُمْ إلاّ بِضَربِ الأمْثالِ لأنَّهُمْ اُمِرُوا أنْ یُکَلِّمُوا النّاسَ عَلَی قَدرِ عُقُولِهِمْ و قَدرُ عُقولِهِمْ أنَّهُمْ فِی النَّوْمِ بِالنِّسبَۀِ إلی تِلْکَ النَّشْأۀ.
یعنی: خِرَدهای بیشتر مردم در حقیقت مَثَلهایی برای عقول پیامبران و اولیاء خدا شمرده میشوند و پیامبران و اولیاء را نسزد که با اکثر مردم جز به وسیله ضربالمثل سخن گویند زیرا پیامبران مأمور شدهاند که با مردم به اندازه خِرَد آنان سخن گویند و اندازه خرد مردم آن است که ایشان نسبت به حیات دیگر در خواب هستند.
در این عبارت چنانکه ملاحظه میکنیم فیض کاشانی، جمهور مردم را در خواب توصیف میکند نه انبیاء و اولیاء را! در حالیکه تئوری «رؤیای رسولانه» پیامبر (ص) را در خواب میپندارد! و این برعکسِ رأی فیض و استادش صدرالدّین شیرازی شمرده میشود که به گزارش آقای سروش، گفته است: «هرچه توان فهمش را نداری، قرآن آن را چنان با تو در میان میگذارد که گویی در خوابی»!
پُر واضح است که مراد ملاّصدرا این نیست که مردم واقعاً در خوابند به قرینه اینکه گوید: «گویی در خوابی»! بنابراین، معنای سخن وی را نباید واژگونه کرد و نسبت رؤیا را به رسولخدا (ص) داد و گفت که حضرتش هرچه دیده در خواب مشاهده کرده است! اینکار حقّاً از مصادیق تحریف کلام شمرده میشود که از شخص فرهیختهای چون جناب دکتر سروش بعید است.»
حسینی طباطبایی گواه سوم سروش را مولانا جلال الدین محمد بلخی است، اتفاقاً در رد تئوری او صادق میداند نه در اثباتش. در این بخش نیز نوشته است: «گواه سوّمِ آقای سروش، سخن جلال الدّین مولوی صاحب دیوان مثنوی است که دکتر سروش بدین صورت از وی نقل میکند:
کان قندم، نیستان شکرم* هم ز من میروید و من میخورم!
شک نیست که پیامبران خدا نیز مانند سایر خلق، اندیشههایی داشتند و از اندیشه خود بهره میبردند ولی وحی آنان، از تفکرات شخصی ایشان جدایی داشت و از هرگونه خطا محفوظ بود چنانکه مولوی گوید:
لوح محفوظست او را پیشوا * از چه محفوظست، محفوظ از خطا
نه نجوم است و نه رمل است و نه خواب * وحی حق والله اعلم بالصّواب
گویی مولوی این ابیات را در دفتر چهارم مثنوی معنوی دقیقاً برای رد نظریه «رؤیای رسولانه» سروده است.»
نظر شما